محل تبلیغات شما

                                                   به نام خدا
با سرعتی حونی و لاک پشت وار دارم کتاب "زورگار سپری شده مردم سالخورده"از محمود دولت آبادی را میخوانم . سرعت کند من در خواندن کتاب و همچنین توصیفات عمیق و ژرف نویسنده باعث شده که پیشرفت سریعی نداشته باشم ولی غرق شدن در عبارات و کلمات و فضایی که نویسنده ایجاد میکند همگی باعث شور و شعفی خاص در من می شود . زیباست . . . بسیار زیبا . . . گرچه می دونم که بعضی از دوستان اینگونه نگارش ها را چندان نمی پسندند ولی من از آن لذت می برم  .
بعنوان مثال این چند خط را بخوانید و تصور کنید . . . زیبا توانسته مهاجرتی اجباری را توصیف کند:

آنها سفر خود را از مرگ و در باد آغاز کرده بودند و تصوير مرگ در ذهنشان همان بود که ديده بودند : وامانده ي ديوارهايي که در شن مدفون مي شدند ، ديرک شکسته ي سياه چادري که با سماجتي بي روح در باد به تکان و درکج و تاب بود با شندره اي بافته از موي بز، يک بيابان خاک و تشنگي .آخرين بار که روي برگردانيد تا به دهانه ي چاه آب که با انبوه خاک کور شده بود ، نگاهي ديگر کند که توده ي خاک در ميان پيچيد و نشد . پس آنچه در آن بيابان بي پايان به جاي ماند جاي پاي مرگ بود بر گور بيست و هفت تن از کسان و بستگان تيره بَدَخش .

"روزگار سپری شده‌ی مردم سالخورده، جلد اول:"محمود دولت آبادی

و ده گانه آقای آواز . . .

و به خودمان باختیم . . .

و بزرگداشت حافظ . . .

ي ,کند ,مردم ,سپری ,خاک ,نویسنده ,روزگار سپری ,سپری شده‌ی ,مردم سالخورده ,محمود دولت ,دولت آبادی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ملکان